سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اصول گرایی2 (پنج شنبه 85/9/30 ساعت 4:50 عصر)

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام.                                                                                                                      

اول اینکه ممنون از دوستانی که لطف کردند اظهار نظر کردن در مورد پست قبلی این وبلاگ.بهتره اول یه کم به نظرات بپردازیم بعد من مطلب پست قبلی رو کامل کنم.                                                                    

آقای محمد آقا اولا به شما خوشامد میگیم بالاخره وبلاگ درپیت ما رو قابل دونستید و قدم رنجه فرمودید. از این بابت سپاس گذاریم. اما در مورد لینک های پرواز تا بیکران شاید حق با شما باشه ولی نه اینکه ما خیلی از این کتبلاگ خوشمان آمد گفتیم لینکش رو تصویری بزنیم واسش مشتری جمع کنیم!!(البته با اجازه صاحب وبلاگ! همین جا هم به همه ی دوستان توصیه می کنیم که اینجا را ببینند!) ولی وقتی لینکش کردیم دیدیم تنهایی خیلی قشنگ نیست گفتیم چه کنیم اون یکی وبلاگ پرواز رو هم به خاطر اینکه لوگوش خیلی برامون جالب بود گفتیم همین را لینک می کنیم. به خودمان که امدیم دیدیم بیچاره فتو بلاگ چه گناهی کرده تازه ملت میرن اونجا یه استفاده ای می برند از عکسها و تصاویر و خدمات آنجا! این بود که اونجا رو هم لینک کردیم. کل قضیه این بود و اگر خدای نکرده کسی تو ذوقش خورده به بزرگی خودشون می بخشند.                                                                                                            

ولی چرای انتخابات رو هم گفتم البته قبول دارم خیلی قاطی شده مطالب با هم سر همینم تو این پست سعی می کنم واضح تر بنویسم.                                                                                 

جناب صاد و یه مسافر عزیز هم به مطالبی که شما فرمودید تو ی پست ایشا الله اشاره خواهیم کرد.                                                                                                                             

اول بهتره سوال مطرح شده(یا حالا نظر خواهی) رو بیارم که بنده در جوابش پست قبل رو نوشتم بعد بریم سراغ باقی قضایا.                                                                        

 "سلام به همه می خواستم نظرتون رو درباره نتایج انتخابات جویا شم و اینکه چرا این طور شد."                                                                      

البته یه چیزی بگم شما دقیقا نفرمودید مثلا چطور شد؟! مثلا منظورتون حضور گسترده بود و اینها؟! و شاید هم چیز دیگه ای باشه ولی من برداشت خودم رو کردم از مطلب شما و طبق اون برداشت نوشتم.         

بنده در مطلب قبلی به نکاتی که به نظرم مهم بود اشاره کردم و لی حالا سعی می کنم دسته بندی شده دوباره اونها رو مطرح کنم. و دیگه اینکه من راجع به انتخابات شورای شهر تهران فقط صحبت می کنم. نه بقیه شهرها یا حتی دو انتخابات دیگه.                                                          

خب در جواب مطلب شما چند مورد به نظر من میرسه که چرا اصولگرایان اینگونه عمل کردند؟                                                                                  

1. ببینید من در مطلب قبلی هم گفتم به خاطر اختلاف در نوع مدیریت(حالا چه شهر چه کشور فرقی نمی کنه) کلا اصول گرایان دو دسته شدند (البته از یک به اصطلاح میان دسته یا دسته سومی هم می شه نام برد که حالا ما به اونا کاری نداریم.)یک دسته موافق مدیریت به اصطلاح سیستماتیک یا همون مدیریت مرسوم در ادارات با همون سلسله مراتب و هزینه هاست.البته این به معنای مدیریت خمود و غیر فعال نیست. اتفاقا خیلی هم تحول گراست و فعال اما در چهار چوب تعاریف مدیریتی مورد قبول در دنیا.در این نوع مدیریت ژنرالهای مدیریتی تعریف می شوند و تقسیم کار و ضوابط به طرز غیر قابل انعطافی مشهود است. البته این عمل باعث عمل کردن پراکنده ی بخشها نیست چون مدیر سیستم گرا به عنوان مدیر کل بر تمامی سیستم ها نظارت می کنه و تا حد امکان فعالیتهاشون رو با هم هماهنگ می کنه. اما دسته دومی هم در کشور به وجود اومد که خواهان اعمال مدیریت میشه گفت اسلامی(چون این نوع مدیریت بیشتر در مورد حاکمان اسلامی مشاهده شده) هستند. مدیر اسلامی همه چیز رو از دید اسلام می بینه.علم روز دنیا رو داره ولی اعتقاد داره تا این علوم بومی نشه به درد مملکت نمی خوره. در مدیریت اسلامی از هزینه های مدیریت و راوابط تسلسلی از بالا به پایین به شدت مدیریت سیستمی خبری نیست.در کنار همه ی مقامات تعریف شده این مدیران با کارمندان جزئ برادر و برابرند. بنا براین در رفت و امدشان در نوع غذا و پذیرایی شان و غیره سعی می کنند کمترین تفاوت رو با کارمندان تحت فرمان داشته باشند.ارتباط با مردم به صورت چهره به چهره و ساده زیستی یک اصل به شمار میرود در این نوع مدیریت.(در بهترین نوعش میشه مدیریت امام علی (ع)را نام برد و در عصر معاصر کسانی مثل  رهبران انقلاب اسلامی شهید رجایی، شهید باکری و به تازگی کسی که معتقده این نوع مدیریت باید در نظام اجرایی دو باره زنده بشه یعنی احمدی نژاد.) خب  حالا مردان سیاست موسوم به اصول گرا در باره اجرای این دو نوع مدیریت دو دسته شدند. عده ای معتقد هستندکه کشور ما به مدیریت نوع اول نیازمنده و عده ای هم معتقدند به نوع دوم.این ریشه ی اصلی اختلاف اصول گرایان بود.             

2.در شورای شهر هم نتیجه ی اختلاف دیدگاه در باره ی مدیریت شد شکاف بین اعضای شورا. و از آنجایی که بحث و تبادل نظر به جایی نرسید طیف اکثریت اصول گرا(طرفدار مدیریت سیستمی) تصمیم به حذف طیف اقلیت گرفتند.نه اینکه بخواهم ایشان را به قدرت طلبی متهم کنم چرا که بسیاریشان را می شناسم و می دانم نیتشان این نیست. منتها به طرز عجیبی به نوع مدیریت طیف اقلیت اعتماد ندارند و گمان می کنند این مدیریت ما را به جایی نمی رساند. بنابر این حد اقل سعی کردن در شهر مدیریت سیستمی همچنان حاکم باشد.می دونید به نظر من عیب این طیف چیه؟! فکر می کنن در صورتی اسلام و مسلمین و انقلاب نجات پیدا خواهد کرد که حتما اصول گرایان(که دامنه ی زیادی را هم شامل می شوند) قدرت را در دست داشته باشن تا انقلاب به دست نا اهلان نیفتد. نه اینکه واقعا قدرت طلب باشن.شما نگاه کنید به انتخابات ریاست جمهوری و پیشنهاد دکتر لاریجانی برای ائتلاف که گفتن برای اینکه یک اصولگرا رای بیاره و از تشتت ارا جلوگیری بشه همه به نفع صالح مقبول کنار می ریم به این شرط که اگر صالح مقبول رییس جمهور شد بعضی از آقایون رو هم بزاره در وزارت خونه هایی که فکر می کنن برنامه هاشون می تونه اون وزارت خونه رو نجات بده!(این معنی اش میشه تقسیم قدرت حالا هر چند منظور گوینده این باشه یا نباشه و لی نهایتش یعنی این که آقا یکی مون به قدرت رسید بقیه رو هم راضی می کنیم!!) خب این پیشنهاد با مخالفت دکتر احمدی نژاد بهم میخوره!بگذریم.ببینید وقتی یک اصطلاحی مقبول میشه بین مردم بالاخره یک سری سوء استفاده ها هم هست این وسط.. ولی چیزی که مشخصه اینه که طیف عظیم اصول گرایان این نیستند یعنی قدرت رو به خاطر قدرت نمیخوان مشکل کار یه جای دیگه است.                               

3.یک مورد دیگه هم هست که البته من هنوز دقیقا علتش رو نفهمیدم اینکه طیف اصول گرایان موسوم به اصلاح طلب و تحول خواه و حالا جدیدا اصول گرایی و کار آمدی شدیدا از قدرت گرفتن تفکری که همون مدیریت اسلامی و احمدی نژاد به عنوان لیدر  این جریان هست عدم رضایت دارند تا جایی که میشه گفت از میان جریان های موجود موسوم به اصول گرا  تنها کسی که میشه ازش به عنوان حامی دولت و افکارش نام برد مقام معظم رهبری است! البته بقیه ی اصول گراها هم از ابتدا خودشون رو حامی این دولت(به عنوان نماینده ی این تفکر) معرفی می کردند و لی کار به جایی رسید که کم کم مخالفت خودشون رو علنا هم اعلام کردند مثلا جناب دکتر افروغ همین چند وقت پیش گفتن:"از رای خود به احمدی نژاد راضی نیستم!" و به همین علت سعی در حذف هر هفت نفر اقلیت شورای شهر داشتند و از طرفی برای اینکه مبادا جریان موسوم به این تفکر ناغافل برود ائتلاف تشکیل بدهد و رای مردم تهران را از ان خود بکند به قولی دست پیش گرفتند و حرف از ائتلاف ها زدند به این معنی که مثلا نماینده گان این تفکر نه جزئ لیست ائتلاف بزرگ باشید نه ائتلاف جداگانه بزنید(همون حذف محترمانه!)ولی دیدیم این جریان ائتلاف کردند پس از این ائتلاف از سوی اصول گرایان زمزمه ی دخالت دولت در انتخابات و حزب دولت ساخته و این چیز ها بلند شد در صورتی که خودشون هم میدونستند قضیه این نیست(هر چند همه ی ما باید مواظب باشیم که کسانی به نام دولت و مدافع افکار دولت حزب نسازند و ... که به نظرم ظرفا راحت خواهند فهمید چه کسانی قصد خدمت دارند و چه کسانی قصد سوی استفاده از فرصت!) و بالاخره هر وسیله ای که صدای این تفکر به مردم تهران نرسد که تا حدود زیادی هم موفق شدند.                

4. چهارمین علت بحث مردمی است که حامیان اصول گرایی هستند و خود را جزء خواص می دانند. به توده ی مردم کاری ندارم چون اونقدر سرگرم زندگی و مشکلات آن هستند که انتظاری ازشان نمی رود هر چند این هم پسندیده نیست و مسلمان نباید این گونه باشد.خب این حامیان هم جالبه حتی بعضی هاشون رو باید بزور میاوردی پای صندوق رای بدن! حضور در صحنه رو مشاهده کنید. طرف میاد رای میده میگم به کیا میخوای رای بدی میگه من که اینا رو نمی شناسم میام رای سفید میدم.میگم این همه راه میای رای میدی اونم سفید؟! میگه برای اینکه در صحنه باشم!! یا چه میدونم دینی بر گردنم نباشه از این که به کسی رای میدم که نمی شناسم!!شنیدن این حرفهای کوچه بازاری از کسانی که خودشون رو خواص میدونن واقعا شنیدنیه!!                                             

5.اصولگراها دو دسته شدن و در نتیجه طرفدارانشون هم دو دسته! خواص طرفدار اصولگرایی هم که اینطور! از اون طرف دوم خردادی ها با انگیزه و با نشاط هم خودشون و هم طرفدارانشون میان به صحنه. خوب طبیعیه که نتیجه هم میگیرن.                                                                    

خلاصه کنم حرفهام رو ببینید متاسفانه ما فقط دوست داریم اصول گرا باشیم. ولی در عمل اصول گرا بودن خیلی سخته. چیزی که جالب واسه همه مون عادی شده یه جور سکولار شدن عملیه! طرف می بینی خیلی با خداست و در نظر بشدت موافق حکومت اسلام و احکام اسلامی. ولی عملش یه چیز دیگه است. نمیگم  منافق ها. توجه کنید این شخص وقتی به قدرت هم میرسه احکام الهی یادش نرفته. واقعا میخواد کشور رو بسازه. اما جهت رو اشتباه میره. یه چیزی رو این وسط فراموش می کنه. چیزی که خیلی هامون فراموش کردیم. این که اول موثر خداست! این که ما موظف به تکلیفیم نه رسیدن به نتیجه. آقا یه جا خدا دلش نمیخواد ما به نتیجه ای که فکر می کنیم خوبه  برسیم حالا این آقا یا خانم هر کاری میکنه که نتیجه ای که به نظرش درست میرسه عمل بیاد.(البته منظورم از هر کاری کار خلاف شرع نیست ها! ) فرضا فکر می کنیم در هر صورت صلاح اینه که اصولگراها در راس کار باشن. آقا واسه این کار هر کاری می کنیم. که آرا مثلا پخش نشه. به هر قیمتی اصولگراها ائتلاف کنن حالا حتی اگر نتیجه اش بشه پیشنهاد دکتر لاریجانی! در صورتی که اصلا در یه مدت زمانی شاید صلاح خدا چیز دیگه ایه! باید دقت کرد نقش خدا رو در حوادث از یاد نبرد.مثلا کاندیداها بعضی وقتا از اصولی که دارن ظاهرا پایین میان مبادا آرای خاموش به سمتشون جذب نشه!یا مثلا تیپ جوون پسند می زنن. سعی می کنن باکلاس و امروزی باشن که حالا با کلاسها هم بهشون رای بدن.یعنی در نظر مسلمونه و لی در عمل از روش غربی برای جمع اوری آرا و رسیدن به هدف استفاده می کنه.یه جایی میرسه که حتی یکی از کاندیداهای اصولگرا میگه به  شیرین عبادی به عنوان یه زن ایرانی که چه و چه کرده افتخار می کنه!! در صورتی که همه میدونن حرف اصلیش این نیست!دوستان به نظر من همه ی دعواها بر سر همین بود که حتما اصولگراها رای بیارن اونهم اصول گرایانی که طیف اکثریتند. خب نتیجه اش هم همین شد که دیدید!                                                  

اگه آدم خودش بخواد فقط با اعمال انسانی نتیجه بگیره خب خدا هم میذاره همه با هم رقابت کنن اونی که بیشتر و بهتر تلاش کنه برنده است! ولی اگه یکی در کنار تلاشش یه نیم نگاهی هم به آسمون داشت اونموقع است که خدا قدرتش رو برخ دیگر بندگانش می کشه و نشون میده که اگر کسی از من کمک بخواد و برای من کار کنه چقدر قدرتش و اثرش از بقیه بیشتر و قو یتر هست.                                                          

یه چیز آخر حرفم بگم اینکه من با نظر جناب صاد و یه مسافر هم موافق نیستم که حالا حزب بازیه و همه ملت رو سر کار میذارن و ... اکثر کسانی که در ایران در راس کاراجرا بودن درسته بعضی هاشون غفلت هایی داشتن یا روشهای اشتباهی رو پیش گرفتن در بعضی جاها ولی از خدماتی که کردن نباید چشم پوشید. و دیگه اینکه بخدا حزب بازی و احزاب و گروه و اینها نیست که باعث میشه کشور ساخته بشه. چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!                                     





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 3 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 2309 بازدید
  • درباره من

  • عدالت هیچگاه تبصره نمی خورد!
    باران
    بسم الله الرحمن الرحیم سلام. اسمم یه چیز دیگه هست! دوستانم باران صدام می کنند. از وقتی یادم میاد میخواستم آدم خاصی باشم. الانم نمیدونم هستم یا نه! البته همه ی آدمها خاصند در نوع خودشان. شغلم بیکار بعد دانشگاه! دوست داشتم مذهبی باشم. فرهنگ شهادت را دوست دارم. جوانتر که بودم آرزوی بزرگم شهادت بود. ولی حالا میدانم که من مال این حرفها نیستم. و شهادت هنر مردان خداست! بزرگترین سرمایه ام دوستی انسانها ست. از صمیم قلب همه شان را دوست دارم. البته این هم ژنتیکی است! یعنی با جهد خودم به دست نیاوردمش! از آدم محافظه کار و خسیس متنفرم. ریاضی خوندم ولی دوست دارم شهردار بشم. معماری و عمران را هم خیلی دوست دارم! به نظرم سخت ترین کار زندگی کردن است! من که از پسش بر نمیام! فقط به محصولات ساخت ایران اعتماد دارم! و از هر چی غربزده شرق زده و هر چی زده است بدم میاد! کشورم رو دوست دارم و به مردمش ایمان دارم. عجیب ترین و قشنگ ترین چیز هستی رو ولایت میدونم. آنانکه از سر ولایت بی خبرند در کار من و تو می مانند! راستش خودمان هم مانده ایم! ولایت زیبا ترین و غرور انگیز ترین و معنوی ترین حس و شناختی هست که به انسان دست میدهد! دلم برای کسانی که هنوز این شناخت را نچشیده اند می سوزد و به آنانی که مست این جام هستند غبطه میخورم! نوشتن را دوست دارم! بعضی کتابها را چندین بار خوانده ام. و هنوز هم میخوانم. انسانهای شجاع را بیش از هر کس دیگری قبول دارم. نوشته ها ی خانم فاطمه رجبی را می پسندم. و شجاعتش را در بیان حقایق می ستایم. و دیگه اینکه کاش جای توسعه چیز دیگری می گذاشتیم! مثلا مهدویت!
  • اشتراک در خبرنامه
  •